زنی از کوه های دوشنبه ...

متن مرتبط با «از سرزمین من بگو» در سایت زنی از کوه های دوشنبه ... نوشته شده است

خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی...

  •   گرچه دور خانه ام صدها نگهبان داشتم باز با غم رفت و آمد های پنهان داشتم گرچه تنها حربه ام اشک است حالا ، یک زمان_ در نگاهم جنگجوهای فراوان داشتم.. از همان روزی که آدم سیب را از من گرفت پا به پایش در دل تاریخ جریان داشتم عشق با من بود لیلاوار یا سودابه وار خوب و بد.. اما به احساس خود ایمان داشتم داستانم هفت خوان رستم دستان نشد من ولی اندازه ی سهم خودم خوان داشتم باز هم دلخوش به این بودم که بادی می وزد قدر موهایم اگر روز پریشان داشتم.. خوب شد ای شانه ی مردانه از راه آمدی چند وقتی بود خیلی حس باران داشتم.. "سیده تکتم حسینی... نارنج مویه ها... عیدتون مبارک دوستان این خانه... بخوانید, ...ادامه مطلب

  • من از سرزمین های تنهایی ام...

  • با احترام به استاد محمد کاظم کاظمی....      شبی بی خبر، بی صدا، می روم از این شهر دیر آشنا می روم   من و بار دردی که مانند کوه... من و خاطراتی که سوهان روح...   من و آجر و کوره ی شعله ور من و پینه ی دست های پدر   من و خون دل ها، من و درد ها من و غیرت پوچ نامرد ها   نه این سو مرا هیچ کس بیقرار نه آن سو مرا بخت چشم انتظار   به شوق کدامین وطن سر کنم؟ چه خاکی بیابم که بر سر کنم؟       نه اينجايي ام من، نه آنجايي ام من از سرزمين هاي تنهايي ام   گره خورده آوارگی مو به مو از اول به بخت چلیپایی ام   ندارم پناهی به غیر از خیال پر از خواب و رویاست لالايي ام   شکفتم اگر زندگی سخت بو,از سرزمین من بگو ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها